سهراب سپهری:
1- ... بس که در سرزمین گل و بلبل به کار ما کار داشته اند، همین اندازه که در دیاری کسی سر به سر ما نگذارند، آن دیار را بهشت و مردمش را فرشته می دانیم.
2- خودم می دانم آن چه مرا از کار باز می دارد، نداشتن روحیه ی خوب است؛ گاهی دلتنگی مرا می گیرد... یک جور دلواپسی که هر گونه تلاشی را بی ثمر جلوه می دهد.
3- ایران مادرهای خوب دارد و غذاهای خوشمزه و روشنفکران بد و دشت های دل پذیر.
4-
غبار عادت پیوسته در مسیر تماشاست.
همیشه با نفس تازه راه باید رفت
و فوت باید کرد
که پاکِ پاک شود صورت طلایی مرگ.
5- در هوای دوگانگی، تازه گی چهره ها پژمرد.
6- غبار عادت پیوسته در مسیر تماشاست.
7- بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم.
8-
اتاق خلوت پاکی است.
برای فکر، چه ابعادِ ساده ای دارد!.
9-
بیآ آب شو، مثل یک واژه در سطر خاموشی ام.
بیآ ذوب کن در کفِ دست من، جِرم نورانی عشق را.
10- در جامعه ی پریشان و نایگانه، هنرمند به "تکه ها" می پردازد.
11- پابرهنگی نعمتی بود که از دست رفت؛ کفش، ته مانده ی تلاش آدم است در راه انکار هبوط؛ تمثیلی از غم ِ دورماندگی از بهشت؛ در کفش چیزی شیطانی ست؛ همهمه یی ست میان مکالمه ی سالم زمین و پا.