سیمین بهبهانی:
1-
...
برخیز!
تا با صدای سرخ خروس
وضو کنیم
و نماز آفتاب را
بر سجاده ی عشق بیآغازیم.
2-
اگر چه صدساله مرده ام
به گور خود خواهم ایستاد
که بر درم قلب اهرمن
ز نعره ی آن چنان خویش.
3-
تو را می دانم ای همگام دیرین!
که چون کوهِ گران و استواری
نه از توفان غم ها می هراسی
نه از سیل حوادث بیم داری.
4-
تو می دانی به هر جای و به هر حال
شب تاریک را صبحی سپیدست.
5-
زان ستم های سختِ طاقت سوز
خون آزادگان به جوش آمد
ملتی کینه جوی و خشم آلود
تیغ بگرفت و در خروش آمد!.
6-
مردمی، بند صبر بگسسته
صف کشیدند پیش دشمن خویش
تا سر ِ اهرمن به خاک افتد.
7-
باور نداشتم که چنین واگذاری ام
در موج خیز حادثه، تنها گذاری ام.
8-
بر لبان درشت وحشی تو
گرچه نقشی ز خنده پیدا نیست
لیک در دیده ی تو لبخندی ست
که چو او، هیچ خنده زیبا نیست.
9-
آه، ای ناشناس ناهمرنگ!
نگهی سخت آشنا داری
دل ما با هم است پیوسته
گرچه منزل ز ما جدا داری.
10-
همه دشمنند و بدسر، که زنند حلقه بر در
به رخ حسود مگشا، دَر ِ این سرا و بنشین